خـــــــــــانـــــــــه آرام مـــــــن

دلم برای آینده تنگ شده است. یاد روز هایی که بعداً می آیند از همین حالا به خیر.به من
نخندید. دیوانه نیستم. دارم از چشم انداز فردا هایم لذت می برم. هر شب که چشم هایم را می بندم می دانم که چیزی جز نوازش خورشید بیدارش نمی کند. هر صبح همراه لیوان چای، امید می نوشم. برنامه های روزمره ام را چنان خوش خط و مرتب می نویسم انگار که دارم بهترین خاطره عمرم را در دفترچه ای ثبت می کنم. چرا که نه؟!
وقتی خدا آن بالا قرص و محکم نشسته و کافی است اسمش را بگویم تا بیاید… چرا خوشبین نباشم؟!

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آن جا که باید دل به دریا زد همین جاست
در من طلوع آبی ِ آن چشم ِ روشن
یادآور ِ صبح ِ خیال انگیز ِ دریاست
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم ِ تو برپاست
بیهوده می کوشی که راز ِ عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم ِ تو پیداست
ما هر دُوان خاموش ِ خاموشیم ، اما
چشمان ِ ما را در خموشی گفت و گوهاست

خدایا!مرا متبرک گردان تا عشق ورزیدن و خندیدن را بیاموزم
به همه,حتی کسانی که مرا درک نکرده اند
یا با من بدی کرده و مرا رنجانده اند,عشق ورزم.
مرا بیاموز تا در همه موفقیتها و شرایط زندگی بخندم
و بدانم درهر آنچه روی می دهد نیکی نهفته است.

یاد بگیریم
در شادی علت باشیم نه شریک
و در غم ها شریک باشیم نه علت

هرچه انديشه شما بزرگ باشد به همان اندازه بيشتر به انديشه هاي ديگران احترام مي گذاريد.

پنجره ات را باز كن:
پاییز از راه رسید…
هوا دلش هواىِ عاشقى كردن مى خواهد،
هوا دلش قدم زدن روى برگ ها را مى خواهد،
از قدم زدن كنار ساحل خسته شده است،،
اجازه ده كه بارانِ پاييز وجودت را خيس كند،
نترس، چتر لازم نيست: اعتماد كن،
خودت را به باران بسپار ،
دستانت را باز كن،
سرت را رو به آسمان نگاه دار،
بگذار قطرات باران خيسىِ چشمانت را بشويد…

ثروت واقعی آدم چیزایی که نتونی با پول بدستشون بیاری
خانوادت دوستات حال خوبت آرامشت خدای تا بی نهایت خوبت
خداوندا سپاس
منتظر چی نشستی؟ بساز این حال خووب رو
میشه با همه ی سختی ها و مشکلات همین الان لبخند بزنی و احساس قدرت کنی
این انتخاب توست .فرمانروای خویشتن خویشی

پاییز از راه رسید
نازنینم یادت نرود ……
اینجا *دلـــــــــی* ست
که به اندازه تمام برگ های رقصان پاییز
برایت آرزوهای خوب دارد…
دلتون شــــــاد ، تنتون ســـــالم ، زندگی تون پــــــر از آرامـــــش دوستای مهربونم.

شاد کردن دل دیگران نه خرجی دارد و نه زحمتی
یک لبخند کافی است …

خوشبختي ما در سه جمله است
تجربه از ديروز، استفاده از امروز، اميد به فردا
ولي ما با سه جمله ديگر زندگي مان را تباه مي کنيم
حسرت ديروز، اتلاف امروز، ترس از فردا

عاشقانه هاتون مداوم
تنهايي هاتون كوتاه
روزهاى پيش رو پر از بارون و احساس
جاده ى زندگيتون هموار و رو به شادى و خوبى
مهر تون هميشگى

یه شب تو خواب وقت سحر
شهزاده ای زرین کمر
نشسته رو اسب سفید
می اومد از کوه و کمر
می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش
کاشکی دلم رسوا بشه ، دریا بشه ، این دو چشم پر آبم
روزی که بختم وا بشه ، پیدا بشه ، اون که اومد تو خوابم
شهزاده ی رویای من شاید تویی
اون کس که شب در خواب من آید تویی تو……

امید چونان پرنده ایست
که در روح آشیان دارد
و آواز سر می دهد با نغمه ای بی کلام
و هرگز خاموشی نمی گزیند
و شیرین ترین آوایی ست که
در تندباد حوادث به گوش می رسد
و توفان باید بسی سهمناک باشد
تا بتواند این مرغک را
که بسیار قلب ها را گرمی بخشیده
از نفس بیندازد
من آنرا در سردترین سرزمین شنیده ام
و بر روی غریب ترین دریاها
با این حال؛ هرگز؛ در اوج تنگدستی
خرده نانی از من نخواسته است!

اگر می‌خواهی برای آدم‌های طبقه بالا پز بدهی زحمت نکش.
آن‌ها همیشه به نظر حقارت نگاهت می‌کنند. اگر هم می‌خواهی
برای زیر دست‌هایت پز بدهی باز هم زحمت نکش چون فقط
حسودی شان را تحریک می‌کنی.
این نوع شخصیت کاذب تو را به جایی نمی‌رساند.
فقط قلب باز است که به تو اجازه می‌دهد در چشم همه یک جور باشی…

باز آمد بوی ماه مدرسه
بوی بازی های راه مدرسه
بوی ماه مهر ماه مهربان
بوی خورشيد پگاه مدرسه
از ميان کوچه های خستگی
می گريزم در پناه مدرسه
باز می بينم ز شوق بچه ها
اشتياقی در نگاه مدرسه
زنگ تفريح و هياهوی نشاط
خنده های قاه قاه مدرسه
باز بوی باغ را خواهم شنيد
از سرود صبحگاه مدرسه
روز اول لاله ای خواهم کشيد
سرخ بر تخته سياه مدرسه
یادش بخیـــــــر …
فرارسیدن ماه مهر به همه شما مهربانان مبارک

این که می گویند : آدم زمانی که پیر می شود ، دست از رویاهایش بر می دارد ، حقیقت ندارد !
بلکه آدم ها زمانی که دست از رویاهایشان برمی دارند ، پیر می شوند !

تسکین
هوای تو داره دنیام‌و می‌گیره
من از این اتفاقِ تازه خوشحالم
نفس‌های من‌و عطر تو پر کرده‌
از این احساس، بی‌اندازه خوشحالم
کنارت راه میرم اوج می‌گیرم
کنارت عشق، رنگ زندگی میشه
شروعم کن تموم واژه‌ها اینجان
شروعم کن تو هر جوری بگی میشه
سپردم قلبم‌و دست تو می‌دونم
که یادت بهترین تسکین دردامه
تو این دنیا همین که عاشقت باشم
تصور می‌کنم دنیا تو دستامه

تو فرمانده لحظه های زندگی ات هستی
ثانیه ها مامورند خوشبختی را به تو برسانند
شروع کن خوشبختی جایش همینجاست کناره تو

زندگی یک جریان است
خود را به او بسپار
از دیدن مناظر اطرافت لذت ببر
و آنجایی که زیبا نیست را زیبایی ببخش
مهمترین راز زندگی همین است …